دلنوشته ماه من
دلنوشته ماه من ماه من، تنِ خستهام اسیرِ طوفانِ بیسرانجامیست. کاش کمی دقایق را با شکوفههای گیلاس…
دلنوشته ماه من ماه من، تنِ خستهام اسیرِ طوفانِ بیسرانجامیست. کاش کمی دقایق را با شکوفههای گیلاس…
دلنوشته چشم هایم تویی و لب هایم نامت چشم هایم تویی و لب هایم نامت در حوض…
دلنوشته بالاخره عشق بالاخره عشق یکبار یک روز یک جایى سراغ آدم مى آید اصیل که باشى…
دلنوشته این روزها این روزها احتیاج دارم یک نفر پیدا شود شانه هایم را در دست بگیرد…
دلنوشته تو که نباشی تو که نباشی انگار تمام واژه ها و کلمه هایم ته می کشد…
دلنوشته منِ خسته از انتظار منِ خسته از انتظار چشمِ خسته از اشک اتاق خسته از جسم…
دلنوشته من مست چشمان توام من مست چشمان توام باده مرا یاری بده کز کوی آغوش تو…
دلنوشته چند سال که بگذره چند سال که بگذره همهی اون پروانهها از یادت میرن… همهی فنجونهای…
دستم را روی قلبش گذاشت – تا تهش باهاتم. – ته این داستان کجاست؟ دستم را روی…